سونوگرافی سلامت جنین و ازمایش غربالگری
سلام عسل مامان جوجو کوچولوی من چه طوره ؟
امروز 3 بهمن ساعت 12 سونوگرافی قصر وقت سونو گرافی دارم قراره با بابایی بریم دل تو دلم نیست دیشب نتونستم خوب بخوابم
قلبم تند تند میزنه خدایا یعنی فندق کوچولوی من حالش خوبه ؟ خیلی دوست دارم بدونم تو سالم و سلامت هستی لحظه ها و ثانیه ها به شوق دیدن تو برام خیلی سخت و دیر میگزره ای خدا کی ظهر میشه برم نی نی کوچولوم رو ببینم .
بلاخره زمان مقرر رسید و من و بابایی توی مرکز سونو گرافی منتظر بودیم تا نوبتمون بشه خوشبختانه سونوگرافی زیاد شلوغ نبود و هر کسی رو سر وقتش صدا میکردند و زیاد معطل نشدیم وقتی خانوم منشی اسمم رو صدا کرد صدای قلبم رو واضح میشنیدم
بابایی دستم رو گرفته بود بد جوری هول کرده بودم به بابا جون میگفتم یعنی فندق کوچولومون سالمه باباهم همش داشت دلداری ام میداد و میگفت اره عزیزم حتما این قدر استرس نداشته باشه برای نی نی مون خوب نیست.
وقتی که وارد اتاق سونو شدم و دکتر دستگاه سونو رو شکمم گذاشت چند لحظه سکوت کرد فکر میکنم دکتر متوجه شده بود چه قدر هول کردم و استرس دارم زودی گفتم دکتر بچه مون سالمه گفت بله به به پسر گلتون هم که صحیح سالمه بچه ارومی هم هستش بعد گفت اگر من چند لحظه مکث میکنم برای این هستش که اندازه ها رو دقیق بگیرم و با دقت بیشتری بررسی کنم. بابایی تمام مدت داشت با دقت توی منیتور مخصوص والدین با ذوق نگاه میکرد
وقتی دکتر با کلمه پسر گلتون شروع کرد بابایی گفت چی اقای دکتر مگه بچه مون پسره !!!!!!!!!!!!!! دکتر جواب داد بله اون چیزی که من دارم میبینم نی نی تون میگه من پسرم اینم ............
راستش رو بخواهی هم من و هم بابایی شوکه شده بودیم اصلا انتظار نداشتیم که جنسیت الان مشخص بشه در ضمن بابایی بهم گفته بود از دکتر اصلا نپرسم که جنسیت نی نی مون چیه اقای دکتر با اولین جمله اش ما رو غافل گیر کرد عزیز دلم میدونم تو هر چی باشی چه دختر و چه پسر من و بابا عاشق تو هستیم ودوستتتتتتتتتتت داریم توی این مدت این قدر مهرت تو دل من و بابایی نشسته که نمیدونی چه قدر دوستتتتتتتتتت داریم هر لحظه منتظر این هستیم که کی میرسه تو بغلت بگیریم بابایی هلاکته خیلی دوستتتتتتتت داره تمام زندگی و شب و روزمون شده به تو فکر کردن و به عشق تو نفس کشیدن قند عسل مامان عاشقتمممممممممم
اقای دکتر خیلی مهربون و خوش اخلاق بود ه با دقت و حوصله توضیح میداد وقتی داشت پاهای کوچولوتو نشون میداد انگشت پاتو تکون دادی وای خدای من چه حس قشنگی بود بابا که نمی دونی این حالی میکرد همش داشت لبخند میزد ذوق کرده بود دستاتو گذاشته بودی کنار دو تا گوشات تا دکتر امد دستاتو نشون بده با دست راستت سرت رو خاروندی وای خیلی با نمک بود این قدر خندیدم که نگو بابا که داشت غش میکرد دکتر گفت به به پسرتون هم که صداش خوبه در حد گلپا باید باشه داره اذان هم میگه که ....
صدای قلبت رو هم برامون گذاشت چه قدر محکم میزد ولی با ارامش الاهی قربون فندق کوچولوی مامان برم دلم براش ضعف رفت بوسسسسسسسسس
خدا رو شکر مهمتر از هر چیزی این بود که نی نی نازمون سالم و سلامت بود خدایااااااااااااااا شکرت به خاطره هدیه اسمونی که بهممون دادی ممنونم .
بلاخره این روز پر از استرس هم تمام شد و من و بابایی صاحب یک گل پسر شدیم تا از سونو امدیم بیرون بابایی زودی بهم گفت اصلا خودت رو ناراحت نکنی چند سال دیگه برای پسرمون یک ابجی میاریم منم بهش گفتم همسر جونم مثل اینکه بهت خوش گذشته بزار حالا این یک دونه به دنیا بیاد بعد به فکر دومی باشیم . بابا شدن بهش مزه کرده داره برای دومی هم از الان نقشه میکشه ههههههههههه
بابات از اینکه پسر دار شده بود خیلی خوشحال بود
البته میدونم اگر تو دخملی هم بودی همین قدر خوشحال میشد راستی عسل مامان یک چیزی در گوشت بگم بابایی شب قبل رفته بود فرحزاد یک جف پاپوش زمستونی صورتی گرفته بود برات با جوراب دخترونه هههههههههههه اخه ما فکر میکردیم شاید تو دخملی باشه هههههههههههه
البته دیگه باید بزارم کنار برای ابجی ات
. مرد کوچک من
گل پسر ما توی هفته 13 و 4 روز هستش با وزن 93 گرم و تعداد ضربان بین 140 تا 150 تا در دقیقه
هورااااااااااااااااااااا
مامانی برای 6 بهمن ازمایشگاه هیوا ازمایش کل و غربالگری داره صبح زود با بابا جون رفتیم میرداماد برای ازمایش .
جواب ازمایش بعد یک هفته اماده شد وقتی دکترت جواب ازمایش رو دید خیلی راضی بود گفت عالیه پسرتون صحیح و سالمه خدایا شکرت
ازمایش مامانی هم شکر خدا همه چیز نرمال بود . بلاخره نگرانی من از بابت سلامت تو فرشته اسمونی تمام شد و من و بابایی از اینکه گل پسرمون صحیح و سالمه خیلی خوشحال بودیم .
خدا جونم به خاطره این فرشته کوچولویی که بهم دادی ممنونم