دفتر خاطرات بهانه قشنگ زندگیمون
من و بابایی در ۲۷ بهمن ۸۲ اولین برگ دفتر زندگی مون رو ورق زدیم و به عقد هم در امدیم و زندگی مشترکمون در روز ۲۰ خرداد ۸۶ شروع کردیم.
مامان تو روز ۲۰ اذر ۹۰ با کما ل ناباوری قشنگ ترین لحظه زندگی اش رو تجربه کرد مامان اصلا باورش نمیشد تو دلش یک فرشته کوچولو داره .
مامانی صبح رفت ازمایش داد، تا اینکه فرداش جواب اماده شد وا ی خدای من اصلا باورم نمیشه بتا بزرگتر از ۱۰۰ و مثبته
سریع به بابا جونت اس ام اس دادم متنش این بود :
سلام بابا جونم من تو دل مامانی هستم ۸ ماه دیگه میام تو بغلت بابای خوبم خیلی دوستت دارم . مواظب مامان جونم باش . از طرف نینی کوچولو
بابا هم جواب داد :
وای خدای من ! هوراااااااااااااااااااااا!! جدا!
بابایی این قدر شکه شد ه که وقتی زنگ زد همش میگفت جدی میگی واقعا باورمون نمیشد که مامان و بابا شدیم .
این بود که فصل جدیدی از زندگی من و بابایی با وجود تو فرشته کوچولومون شروع شد.